هرچ از وفا به جای من آن بی وفا کند


هرچ از وفا به جای من آن بی وفا کند

آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند
آنرا وفا شمارم اگرچه جفا کند
با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست
با آنکه جز جفا نکند کار کار اوست
یارب چه کارها کند او گر وفا کند
یارب چه کارها کند او گر وفا کند
آزادگان روی زمینش رهی شوند
آزادگان روی زمینش رهی شوند
گر راه سرکشی و تکبر رها کند
گر راه سرکشی و تکبر رها کند
از کام دل رها کندش دست روزگار
از کام دل رها کندش دست روزگار
آنرا که دست عشق وی از دل جدا کند
آنرا که دست عشق وی از دل جدا کند
از بس که کبریای جمالست در سرش
از بس که کبریای جمالست در سرش
بر عاشقان سلام به کبر و ریا کند
بر عاشقان سلام به کبر و ریا کند
گر فوت گرددش همهٔ عمر یک جفا
گر فوت گرددش همهٔ عمر یک جفا
خوی بدش قرار نگیرد قضا کند
خوی بدش قرار نگیرد قضا کند